خاطرات ابوترابی
انفاق کت
زمستان های قزوین سرد بود . وقتی به مدرسه می رفت ، لباسش را مرتب می کردم و دور گردنش شال می انداختم تا سرما نخورد . یک روز که از مدرسه برگشت ، دیدم شال همراهش نیست گفتم « شال را چه کردی ؟ » گفت « یکی از دوستانم سرما خورده بود و شال گردن نداشت ، شالم را به او دادم » . روز دیگر کتش به تنش نبود ، پرسیدم « علی جانم کتت کو؟ » گفت « باران می آمد ، یکی از دوستانم سردش بود، کت را به او دادم » .
******************************
شروع اسارت.
.. اوایل جنگ بود که اسیر شدیم . ما را به بغداد بردند و در زندان وزارت دفاع حبس کردند . 12 نفر بودیم . بین ما فقط حاج آقا سالم بود . کسی او را نمی شناخت . ماشین که ایستاد ، پیاده شد ما را کول می کرد و در یک گوشه می خواباند . فاصله ماشین تا آنجا که پیاده مان می کرد حدود 100 متر بود . نمی خواست عراقی ها ما را اذیت کنند . ******************************
درس خواندن برای خدمت
قرار شد به اتفاق آقای موسوی یک کلاس خصوصی با حاج آقا داشته باشیم . اولین جلسه که خدمتش رسیدیم پرسید « کجا بنشینیم؟ » گفتم « جایی که هیچکس مزاحم ما نشود ». نگاه توبیخ آمیزی به من کرد ویک راست رفت و در مقابل اتاق شانزده نشست. تا درس را شروع کرد بعضی از آزادگان می آمدند و به ایشان سلام می کردند . او هم تمام قد بلند می شد و با آن ها احوال پرسی گرم می کرد . حدود بیست دقیقه از وقت 45 دقیقه ای کلاس با احوال پرسی ها گذشت . آخر کلاس به ما گفت : « درس خواندن برای خدمت است » . *********
گفتار امام
شکرت خدا
وفاداری
جهادبانفس
عن ابى عبد الله عليه السلام : ان النبى صلى الله عليه و آله : بعث سريه فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر. فقيل يا رسول الله : ما الجهاد الاكبر؟ قال : جهاد النفس
از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عده اى را به جنگ فرستاد، چون از جنگ بازگشتند فرمود: آفرين به گروهى كه پيكار كوچكتر را سپرى كردند و پيكار بزرگتر بر عهده آنان به جاى مانده است ، گفته شد: اى فرستاده خدا پيكار بزرگتر چيست ؟ فرمود پيكار با نفس
- قال ابو عبدالله عليه السلام : احمل نفسك لنفسك فان لم تفعل لم يحملك غيرک
امام صادق عليه السلام فرمود: نفست را به خاطر خودت به زحمت و مشقت بيانداز زيرا اگر چنين نكنى ديگرى خودش را براى تو به زحمت نمى افكند.
وسایل الشیعه
مهدی جان بیا
یادبگیریم
کرامات حضرت معصومه
آیة الله مرعشی میفرمودند: پدرم مرا سفارش میكرد كه من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو به زیارت آن حضرت برو،
لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه علیهاالسلام و ثامن الائمه علیهالسلام آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم، حضرت آیة الله حائری در قم ماندگار شدم.
آیة الله مرعشی در آن زمان فرمودند: شصت سال است كه هر روز من اول زائـــر حضرتم.