آیت الله بهجت ۳.PNG
105980_841.jpg
خدایا نمیدانم بنده های خوبت از تو چه میخواهند ولی هرچه خیر به آنها دادی به ما هم بده
بهجت عارفان
سؤال: اجمالاً بفرماييد حضور قلب، چگونه حاصل ميشود؟
جواب: بسمه تعالي، اگر مقصود، حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبّه تحصيل ميشود و از آن جمله، تبديل فرادا به جماعت است. تحصيل حضور قلب به اين ميشود كه در اوقات غفلت به خود فشار نياورد؛ و در اوقات حضور، اختياراً آن را از دست ندهد- سؤال: براي حضور قلب در نماز و تمركز فكر، دستورالعملي بفرماييد؟
جواب: بسمه تعالي، در آني كه متوجه شديد، اختياراً منصرف نشويد!(11) - اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوري از منكرات ظاهريّه و باطنيّه است. و از راههاي اصلاح نماز، توسل جدي در حال شروع به نماز به حضرت ولي عصر(عج) است.(12) - گوي سبقت را نماز شبخوانها ربودند مخفيانه!
سؤال: براي توفيق نماز شب چه كنيم؟
جواب: با قرائت آيه آخر كهف و اهتمام به اين امر اگر علاج نشد، تقديم بر نصف ميشود [قبل از نيمه شب به جا آورده ميشود.
- سؤال: در نماز شب و سحرخيزي، قدري كسل هستم، لطفاً راهنمايي فرماييد؟
جواب: بسمه تعالي، كسالت در نماز شب به اين رفع ميشود كه بنا بگذاريد هر شبي كه موفق (به خواندن آن نشديد)، قضاي آن را به جا آوريد
مهدی جان بیا
دعای فرج
غیبت ممنوع
شهدا
آمدم چادر فرماندهی گروهان. برادر تورجی تنها نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم. طبق معمول به احترم سادات بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستانم قرار دارم. باید بروم مرخصی و تا عصر برگردم. بی مقدمه گفت: نه نمی شه! گفتم: من قرار دارم. اون آقا منتظر منه! دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. کمی نگاهش کردم. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. عصبانی شدم. از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم: شکایت شما رو به مادرم می کنم! هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم. دوید دنبال من. با پای برهنه. دستم را گرفت و گفت: این چی بود گفتی؟! به صورتش تگاه کردم. خیس از اشک بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی. سفید امضاء کردم. هر چقدر دوست داری بنویس! ااما حرفت رو پس بگیر! گفت: به خدا شوخی کردم. اصلا منظوری نداشتم. خودم هم بغض کرده بودم. فکر نمی کردم اینگونه به نام مادر سادات حساس باشد! یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعت قبل از شهادتش بود. مرا دید. باز یاد آن خاطره تلخ را برای من زنده کرد و پرسید: راستی اون حرفت رو پس گرفتی؟! گفتم: به خدا غلط کردم. اشتباه کردم. من به کسی شکایت نکردم. اصلا غلط می کنم چنین کاری انجام بدهم. ***