آیت الله بها ءالدینی
16 مرداد 1394 توسط زیبا
عبا را کشيد روي سرش و گفت: “بنده، کمي ي خواب دارم”
سفره پهن بود و ميهمانان حاضر.
صاحب خانه اصرار مي کرد: «آقا! اول نهار بخوريد، بعد کمي استراحت کنيد.» قبول نکردند.
يکي از نزديکان آقا گفت: «اول غذاي کارگرها را بدهيد». بعد از نماز خود آقا به ميزبان گفته بود: «قبل از اين که به فکر ما باشيد، نهار چند کارگري را که روي زمين شما کار مي کنند، فراهم کنيد.» اما او از شدت اشتياق، فراموش کرده بود.
نهار کارگرها را که دادند، آيت الله بهاءالديني آمدند سر سفره.