مثلها
در آموزههاي ديني اين مثلها خيلي كارساز است.
براي اينكه اهميت مثل را گفتم، در مثل مناقشه نيست. يعني ممكن است در يك مثل چيزي قشنگ نباشد، زشت باشد. بعضيها برايشان اصل پرستيژ است. اصالت با لقبش است. بعضيها اصالت العلمي هستند، ميخواهند حتماً علمي هستند.
قرآن ميگويد: اصل در قرآن اين است كه بفهمي. گاهي كه خدا به پشه مثال زده است، ميگفتند: چرا خدا به پشه مثال زده است؟ آيه نازل شد، «إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلا ًما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» (بقره/26) خدا ميخواهد مطلوب را بگويد، حالا يا پشه يا غير پشه. البته مثل ممكن است بدآموزي هم داشته باشد، يعني مَثَل مثل چاقو است.
در دست عاقل باشد يا در دست ديوانه باشد. مَثَل هم مثل سوييچ ميماند، سوييچ از اين طرف قفل ميكند و از اين طرف باز ميكند. ممكن است كسي از مثلها سوء استفاده هم بكند، خلط كند و بسياري از افراد را هم به شبهه بياندازد.
مثلاً در قرآن داريم كه مردم در برابر تلخيها سه دسته هستند. يك دسته تا تلخي را ميبينند جيغ ميزنند، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» (معارج/20) جيغ ميزنند. بعضيها در مقابل سختيها جيغ نميزنند، تحمل ميكنند. بعضيها با عشق سراغ سختي ميروند. فلفل و پياز را بچه دهانش ميگذارد، جيغ ميزند. بزرگتر كه ميشود، پياز و فلفل ميخورد، جيغ نميزند. بزرگ كه شد، پول ميدهد و همين تلخي را ميخرد. همين تندي را ميخرد. يك پياز و فلفل بيشتر نيست.
اما يكي دندان روي آن ميگذارد، جيغ ميزند. يكي تحمل ميكند، «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» قرآن ميگويد: يك عده جيغ ميزنند.