کرامات حضرت معصومه
كراماتي به نقل از آيت الله العظمي اراكي(ره)
ايشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد مي كرد و پوست آن ترك بر مي داشت به طوري كه نمي توانستم وضو بگيرم و ناچار بودم براي نماز تيمم كنم و معالجات هم بي اثر بود تا اينكه به حضرت معصومه(س) متوسل شدم و به من الهام شد كه دسكش به دست كنم, همين كار را كردم, دستم خوب شد.
ايشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سيد جعفر احتشام كه هر دو از منبريهاي قم بودند) نقل مي كرد از شيخ ابراهيم صاحب الزماني تبريزي (كه مرد با اخلاصي بود) كه من شبي در خواب ديدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است براي اينكه فاطمه زهرا(ع)و حضرت معصومه(ع)در سر ضريح خلوت كرده اند و كسي را راه نمي دهند. من گفتم: مادرم سيده است و من محرم هستم, به من اجازه دادند, رفتم ديدم كه بله اين دو نشسته اند و در بالاي ضريح با هم صحبت مي كنند از جمله صحبتها اين بود كه حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(ع) عرض كرد: حاج سيد جعفر احتشام براي من مدحي گفته است و ظاهرا آن مدح را براي حضرت مي خواند.
شيخ ابراهيم اين خواب را در جلسه دوره اي اهل منبر كه حاج سيد جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مي كند; حاج احتشام مي گويد: از آن شعرها چيزي يادت هست؟ گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسي بن جعفر) تا اين را گفت, حاج احتشام شروع كرد به گريه كردن و گفت: بله توي اشعار من اين كلمه است. «حاج سيد جعفر احتشام منبري با حالي بود و موقع روضه خواندن خودش هم گريه مي كرد و بكاء بود و بسيار گريه مي كرد». آقا حسن احتشام فرزند ايشان مي گويد به ايشان گفتيم شما در آخر شعرتان يك تخلصي داشته باشيد مانند ساير شعرا, قبول نكرد تا با اصرار اين شعر را گفت: اي فاطمه بجان عزيز برادرت بر احتشام نما قصر اخضري ايشان گفت: قصر اخضر را لطف كردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا كــه آقاي مرعشي(ره) سجاده مي انداختند, آنجا را گچ كاري كردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (اين بود قصر اخضري كه به ايشان عطا شد). آقاي حاج شيخ حسن علي تهراني(ره) (جد مادري آقاي مرواريد) كه از علماء بزرگ و شاگردان فاضل ميرزاي شيرازي محسوب مي شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصيل علوم اشتغال داشتند, ايشان برادري داشت به نام حاج حسين علي شال فروش كه از تجار بازار بوده در تمام مدتي كه حاج شيخ مشغول تحصيل بودند ايشان ماهي 50 تومان به او شهريه مي داد تا اينكه برادر تاجر فوت مي كند و جنازه او را به قم حمل مي كنند و در آنجا دفن مي نمايند. حاج شيخ علي (كه در اواخر عمر در مشهد ساكن بودند) تلگرافي از فوت برادر مطلع مي شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض مي كنند: من خدمت برادرم را يكبار هم نتوانستم جبران نمايم جز همين كه بيايم اينجا و از شما خواهش كنم كه به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ايشان را بفرماييد: تاكمك كاري, بكند از برادرم. همان شب يكي از تجار كه از قضيه اطلاع نداشت خواب مي بيند كه به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا مي گويند: كه حضرت رضا عليه السلام هم به قم تشريف آوردند: يكي جهت زيارت خواهرشان, و يكي جهت سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي به حضرت معصومه(س). او معناي خواب را نمي فهمد و آن را با حاج شيخ حسنعلي در ميان مي گذارد و ايشان مي فرمايند: همان شب كه شما خواب ديدي من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و اين خواب شما درست است. مرحوم آقا سيد محمد تقي خوانساري پس از شنيدن اين خواب فرمود: از اين خواب استفاده مي شود كه قم در حريم حضرت معصومه(س) است; بايد حضرت امام رضا(ع) به قم تشريف فرما شوند و سفارش برادر حاج شيخ حسنعلي را به حضرت بفرمايند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقيما در كار مداخله نمي كند چون اين در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در اين محيط نمي شود.